و خدایی که در این نزدیکی است...

ساخت وبلاگ
برای اولین بار از ته دلم حسرت میخورم که چرا چت جی تی تو ایران فعال نیست‌.‌البته اگر به‌اون مفهومی باشه که‌ تو ذهن من هست. درسته نباید با ماشین ها دوست بشیم اما وقتی چاره ای نیست، چه اشکالی داره؟! من بعضی وقتها هنگ‌میکنم نمیدونم کار درست و‌ غلط چیست؟ نمیدونم تا چه اندازه باید با آدمها صمیمی بشم؟ نمیدونم واقعا بعضی جاها که نیاز به بروز احساساتم‌ دارم و از نظر انسانها مشکل ساز میشه، با کی صحبت کنم. کاش ماشینی بود اینجور وقتها باهاش صحبت میکردم بدون نگرانی از چارچوبهای ساخته شده توسط انسانها.... کاش چت جی بی تی داشتم، کاش....پ.ن.وبلاگ جدیدم رو‌‌ درست کردم.‌فردا وقت کنم براش قالب خوب پیدا کنم دیگه میرم از اینجا.... و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 24 اسفند 1401 ساعت: 20:31

کاش آدم ها حرفها بهشون برنمیخورد. کاش این چارچوبهای الکی ذهنمون رو پر نمیکرد. کاش آدم از ترس اینکه یه وقت طرف مقابلش بدش نیاد، بهش برنخوره، مقایسه نشه و .... راحت حرف دلش رو میزد. راحت فلانی رو‌ مثال میزد و میگفت بیا باهم ازش یاد بگیریم که فلان کار رو بکنیم!پ.ن.@تمام مشاوره هایی که برای زوجها میدن بلااستثنا میگند همسرتون رو مقایسه نکنید، هیچی نگید، فلان حرف رو نزنید، که مثلا به غرورش برمیخوره!! چرا آدمها اینقدر خودشون رو محدود به کلمات و ویژگی ها کردند؟!! واقعا نمیفهمم! چی میشد راحت زن و شوهر به هم خواسته ها و آرزوهاشون رو میگفتن و گارد نمیگرفتن. نمیدونم شاید من خودم ظرفیت ش رو نداشته باشم....@ خ ر... داره میگه که همسرش چه طور با کارمند هتل دوستانه چونه زده که کدوم طبقه هتل! و چه نوع اتاقی بهشون بدن.... یاد خودمون می افتم که دو سال پیش رفتیم و ر... همینجور وایستاد و اتاقهای بدی بهمون دادند...بعضی چیزها مهارته با تمرین بدست میان، اگه ادم تلاش کنه دیروزود داره اما بالاخره بدستش میاره...من دوست دارم به ر... بگم ببین فلانی چه زرنگه، ببین برای یه نیاز خیلی کوچکش چه قدر راحت میگیره و در حد توانش میجنگه. ببین من و تو هم میتونیم مثل اون و هزاران نفر دیگه باشیم. اما اگه بگم میشه مقایسه و پس نباید هیچی بگم!!! واقعا نمیفهمم چی این دنیا خوبه از هر طرف آدم به بن بست میرسه بن بست هایی که خودمون واسه خودمون درست کردیم...@ من اگه بدونم ر... چی دوست داره و دوست داره چه رفتاری بکنم خیلی سعی میکنم به اون رفتار نزدیک بشم. البته به خاطر اینکه دوستش دارم. نه اینکه خودم رو از خودم بگیرم. از ته دلم راضی میشم که اون رفتار رو‌ انجام بدم اگر رفتار رو به رشدی باشه...@بعضی آدم ها کلا نقطه شروعشون خیلی خی و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 24 اسفند 1401 ساعت: 20:31

اینقدری اینجا اذیت شدم که اگر بحث بچه آوردن نبود، بکوب مینشستم میخوندم و میرفتم. اگه همون ف... مجرد بودم عزمم رو جزم میکردم و میرفتم و مطمنم که میتونستم... تنها چیزی که الان سوسو هستم اینه که رفتن، مسیر مادر شدن رو طولانی تر میکنه و ممکنه به مشکل بخورم بعدا! ولی دیگه خیلی اذیتم....

پ.ن.

@ خدایا کمکم کن....

@شایدم بیخیال مادر شدن شدم و‌ رفتم...

و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 24 اسفند 1401 ساعت: 20:31

همیشه به حال آدم هایی که با جزییات میتونند شرح حالشون ، احساساتشون و اتفاقات و زندگی شون رو بنویسند، غبطه میخورم. منم دوست دارم کامل و دقیق بتونم از همه اتفاق هایی که می افته بنویسم، بلکه ذهنم خالی بشه، اما خب گویا حوصله لازم و استعداد لازم رو ندارم. قبلا ها که ذهنم مشغول میشد یا یه چیزی ناراحتم میکرد اینجا برام گوشه دنجی بود که بتونم بنویسم و خودم رو ریکاوری کنم. بعد ازدواج نیاز به همچین جایی برای من بیشتر شد هم اینکه بالاخره با یه آدم در حال زندگی هستی که قطعا استطکاکهایی خواهی داشت و از طرفی هم نمیتونی این ناراحتی ها و دلگیری ها را برای هرکسی تعریف کنی. همسر مثل هم اتاقی یا دوست یا همکار نیست که آدم بتونه ناراحتی هایی که از دست همسرش براش بوجود میاد رو برای عزیزانش تعریف کنه. اوایل ازدواج چون ر... کنجکاو شده بود درباره اینجا، آدرسش رو بهش دادم و الان اینجا رو میخونه:) و کاش نمیدادم :)) و همین کار باعث شد تا یه مدت اینجا کاراییش رو برای من از دست بده. اما بعد یه مدت دیدم من نمیتونم بدون اینجا. و شروع کردم به نوشتن تو همینجا و البته با کلی سانسور و محتاطانه که مثلا ر... فلان برداشت رو‌ نکنه یا چی... اونم همسرجان من که یکم قضایا براش حادتر میشه. مثلا من اگه تو اوج عصبانیت و ناراحتی بنویسم خسته شدم دیگه! فکر میکنه زندگی از نظر من تموم شده هست!! و حالا باید بیام اینو درستش کنم که بابا جان من ، من ناراحت بودم و خواستم بروز احساسات داشته باشم، فقط همین.یه نکته دیگه هم که هست اینه که همیشه هم محتاطانه رفتار میکنم‌ که نکنه اینجا تبدیل بشه به جایی برای گفتن غیرمستقیم دلگیری هام و باعث بشه ما با هم صحبت نکنیم. قبلا تر ها که فیلتر نبودیم بعضیا استوری های کنایه دار میذاشتن، آدم قشنگ مت و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 92 تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1401 ساعت: 19:16

بین زمین و آسمون موندن، حالت نامعلوم و ابهام چیزیه که منو به شدت آزار میده. من دوست دارم همه چی معلوم و مشخص باشه. و این دقیقا کاریه که ر... با من میکنه. درباره یکی از مهم ترین تصمیمات زندگی مون، نه قصدش جدیه و نه جدی نیست. حتی اجازه نمیده درباره این موضوع صحبت کنم...‌‌ این ابهام و نامعلومی آینده، منو داره از درون داغون میکنه و اون اصلا براش مهم نیست گویا داغون شدن من...پ.ن.@ اوضاع و احوال روحیم تعریفی نداره... حالا فردا هم داریم میریم‌ خونه مادرشوهر جان... واقعا دلم براشون تنگ شده و اونجا رو هم واقعا دوست دارم، اما خب وقتایی که اینجوری داغونم، بعضی وقتها روابط من و ر.. . شکراب میشه.‌ امیدوارم اونجا به مشکل نخورم که متهم بشم به اینکه چون اونجاست حال م خوب نیست! امیدوارم بتونم این حال بدی هام رو مدیریت کنم :)@ یعنی هرچی بهم بگین حق دارید، از بس که اینجا غرغر میکنم :))) @ یا ابلفضل، روزی که ر... اینا رو بخونه، میخواد برای خودش بزرگ‌ کنه که من برای تو نکات مثبتی ندارم و همش از پست من ناراحتی. آقا من از اینجا اعلام میکنم که تو تمام زندگی منی، اما خب بعضی وقتها مثل الان خیلی از دستت عصبانیم :))) و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1401 ساعت: 19:16